English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7904 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To place an order for some goods. U کالائی را سفارش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indenting U سفارش دادن
indents U سفارش دادن
indent U سفارش دادن
order U سفارش دادن
place an order U سفارش دادن
send away for U سفارش دادن
call the shots <idiom> U سفارش دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
engages U از پیش سفارش دادن
engage U از پیش سفارش دادن
to book something U چیزی را سفارش دادن
reorder U دوباره سفارش دادن
order U دستور دادن سفارش
bespeak U ازپیش سفارش دادن
order U سفارش دادن کالا یا جنس
order U سفارش دادن تنظیم کردن
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
indent upon a person for goods U درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
wage good U کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
consumption history U شرح حال مصرف کالائی خاص
victualling bill U پروانه حمل کالائی که درانبار گمرکی موجود باشد
caveat emptor U یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
effective demand U تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
enjoinment U سفارش
order U سفارش
reference U سفارش
indenting U سفارش
indents U سفارش
indent U سفارش
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
acknowledgement of order U تصدیق سفارش
factory order U سفارش ساخت
commendation U سفارش تقدیر
asking and ordering U درخواست و سفارش
processing of the order U انجام سفارش
acknowledgement of order تایید سفارش
engaged U سفارش شده
back order U سفارش معوق
trial order U سفارش ازمایشی
modification order U سفارش اصلاحی
purchase order U سفارش خرید
Put in a good word for me. U سفارش من رابکن
order format U قالب سفارش
conditional order U سفارش مشروط
blanket order U سفارش کلی
outwork U سفارش به بیرون
order U دستور سفارش
ordering U سفارش دهی
letter of recommendation U سفارش نامه
enjoin U سفارش کردن به
enjoined U سفارش کردن به
order for goods U سفارش کالا
enjoins U سفارش کردن به
enjoining U سفارش کردن به
indent U سفارش درخواست کردن
ordered U سفارش داده شده
lead time U زمان انجام سفارش
reorder cost U هزینه سفارش مجدد
indents U سفارش رسیده از خارج
to countermand goods U سفارش کالا را پس گرفتن
indenting U سفارش رسیده از خارج
reorder point U نقطه سفارش مجدد
indents U سفارش درخواست کردن
order processing time U زمان انجام سفارش
reorder interval U زمان بین دو سفارش
outwork U سفارش به خارج از شرکت
indent U سفارش رسیده از خارج
custom made U سفارش داده شده
custom-made U سفارش داده شده
reorder level U سطح سفارش مجدد
indenting U سفارش درخواست کردن
order time U زمان سفارش کالا
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
open indent U سفارش خرید باز
order processing time U مدت انجام سفارش
dispatch order U سفارش حمل سریع
re order U سفارش دوم باره
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
a la carte U جداجدا سفارش داده شده.
mail order U سفارش کالا بوسیله پست
batch costing U تعیین قیمت سفارش کالا
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. U سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
mail order U سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
cost plus contracts U قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
canvassed U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
standing orders U دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
computerised ordering systems U سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
standing order U دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Manchester-Kashan U فرش کاشانی-انگلیسی [این نوع فرش به سفارش شهر منچستر در کاشان بافته می شده و پشم آن تماما از نوع مرینوس استرالیایی بوده است.]
order U خرید سفارش خرید
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
recommends U سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending U سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend U سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com